خواهی آمد...!

كشتی نساز اى نوح، طوفان نخواهد آمد * بر شوره زار دلها، باران نخواهد آمد
شاید به شعر تلخـم خـرده بـگیری اما * جایی كه سفره خالیست،ایمان نخواهد آمد
 رفتی كلاس اول، این جمله راعوض كن * آن مرد تـا نیاید، باران نخواهدآمد

كشتی نساز اى نوح، طوفان نخواهد آمد * بر شوره زار دلها، باران نخواهد آمد
شاید به شعر تلخـم خـرده بـگیری اما * جایی كه سفره خالیست،ایمان نخواهد آمد
 رفتی كلاس اول، این جمله راعوض كن * آن مرد تـا نیاید، باران نخواهدآمد

 حيات بخش دلي، مژده خدا هستي 
حيات بخش دلي، مژده خدا هستي  
 زلال خاطرهاي، بوي آشنا هستي
زلال خاطرهاي، بوي آشنا هستي 
 غروب سرد زمينم، زمينيم، اما
غروب سرد زمينم، زمينيم، اما 
 تو از سلاله نوري، ز ما جدا هستي
تو از سلاله نوري، ز ما جدا هستي 
 بيا كه با تو دلم جان تازه ميگيرد
بيا كه با تو دلم جان تازه ميگيرد 
 هنوز گرمي آغوش سرد ما هستي
هنوز گرمي آغوش سرد ما هستي 
 چه سالهاي غريبي گذشته بر من و دل
چه سالهاي غريبي گذشته بر من و دل 
 بيا كه منتظران را تو مقتدا هستي
بيا كه منتظران را تو مقتدا هستي 
 تو شاه بيت خدايي، گل وفا هستي
تو شاه بيت خدايي، گل وفا هستي 
 به صحن مدرسه دل خواندهام اي دوست
به صحن مدرسه دل خواندهام اي دوست  
 
 من ابتداي راهم، تو انتها هستي
من ابتداي راهم، تو انتها هستي 
 پرنده دل من از طلوع تا به غروب
پرنده دل من از طلوع تا به غروب 
 در انتظار تو پر ميزند، كجا هستي؟
در انتظار تو پر ميزند، كجا هستي؟ 


حضرت باران ...

حضرت باران! کویرهای تشنه را دریاب که ریشه هایشان خشکیده است. بیابان در بیابان عطش است که سایه می اندازد بر خاک. صفحه های زمین، ترک برداشته اند. آرمان شهر عدالت را کِی خواهی ساخت؟مدینه فاضله عشق را کِی به ارمغان خواهی آورد؟
دیو، به درهای بسته می کوبد؛ به پنجره های چوبی؛ به شهر، هجوم آورده است. فرشته ها را پرانده اند از این دیار. پرهای ریخته در خیابان نوید می دهد که خواهی آمد؛ نوید می دهد که بوی پرواز، خواهد وزید، شوق رهایی، همه گیر خواهد شد. حضرت باران! بر بالین غنچه های نو رسیده ببار که شمیم شکوفه هاشان را خواهند گستراند و بذر طراوت را خواهند پراکند. باد، هوای شرجی را با خود خواهد برد؛ کهنگی ها را جمع خواهد کرد از پشت بام ها. رنگ نو شدن خواهد گرفت خانه ها. ناودانها فریاد می زنند، صدای شرشر آب می آید از آسمان. رودخانه ها موج برداشته اند. توفان است شاید!

حضرت باران! چشم های کشاورز، به دست های بی منت توست. دفترچه خشک سالی را ورق بزن! قافله های گم شده را برگردان به شهرشان.مشعلها کور شده اند؛ شعله ها شیدایی شان را از دست داده اند؛ شب های سیاه را زیر و رو کن. ببار بر این زاویه های خاک گرفته، بر این ارزش های فراموش شده! ببار بر این کوچه ها که تشنه عدالت علوی اند! نوای آب آبِ زبان های خشک، به عرش نمی رسد. ندای العطش مستضعفان دنیا یخ بسته است در گلو، حرف ها و دردها را به زنجیر کشیده اند. حضرت باران! نسیم سحر، عاشقمان کرده است به بوی تو؛ کی خواهی بارید؟ کِی قطره قطره، تن دیوارها را خواهی شست؟ کی خواهی آمد تا جشن باران بگیریم؟ نویسنده: میثم امانی
«آیازمان آن نرسیده براین زمین مرده بباری؟»


دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
زگرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت
بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای شاه
نمی رمد مگر از توتیای گرد سپاهت
بیا که جز تو سزوار این کلاه و کمر نیست
تویی که سود کمربند کهکشان به کلاهت
جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید
به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت
برو به کنج خراباتت ای ندیم گدایان
تو بختت آن نه که راهی بود به خلوت شاهت
در انتظار تو می میرم و در این دم آخر
دلم خوش است که دیدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو گل بر دمید و من به دل خاک
اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت
تنور سینه ما را ای آسمان به حذر باش
که روی ماه سیه می کند به دوده آهت
کنون که می دمد از مغرب آفتاب نیابت
چه کوههای سلاطین که می شود پر کاهت
تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی
که سرجهاد تویی و خداست پشت و پناهت
خدا وبال جوانی نهد به گردن پیری
تو شهریار خمیدی به زیر بار گناهت


 دانلود بخش اول
دانلود بخش اول دانلود بخش دوم
دانلود بخش دوم دانلود بخش سوم
دانلود بخش سوم
 پسورد : http://www.hamkaran86.blogfa.com
پسورد : http://www.hamkaran86.blogfa.com
و انتظار وبلاگ منتظران امام مهدی
 
 
مجنون حریف غصه لیلا نمیشود
زخم فراق بی تومداوانمیشود
فالی زدم به حضرت حافظ بازگفت
بخت همیشه بسته ما وانمیشود
آب از سرم گذشت دراین موج بیکسی
ساحل حریف طعنه دریا نمیشود
دلخوش به هیئتم که شنیدم حضور تو
جز در هوای روضه سقا نمیشود
جان دو دست حضرت عباس جان مشک
آقا بیا که بخت دلم پا نمیشود
چاپ شده در کتاب « پرسه در کوچه های شعر » جلد اول - انتشارات پورنگ
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپندوار زکف داده ام عنان بی تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
ز جام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
چو آسمان مه آلوده ام ز تنگ دلی
پر است سینه ام ز اندوه گران بی تو
نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق
سربهار ندارند بلبلان بی تو
لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خون فشان بی تو
چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زند سخنم آتشی به جان بی تو
زبی دلی و خموشی چون نقش تصویرم
نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو
عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو
گزارش غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو

عری از مقام معظم رهبری(حضرت ایت آلله خامنه ای)

غزل انتظار من
گل میدهم به بوی بهار که می رسد                        چشمم به در به دیدن یاری که می رسد
   تکرار می شود غزل انتظار من                          هر شب به نام آینه داری که می رسد
بغض هزار پنجره را اشک می شوم                         در تار و پود نغمه تاری که می رسد
فردا تبی دوباره به خورشید می دهد                          از آسمان تیره شراری که می رسد
روشن ز آیه های خدا می شود زمین                       در برق ذوالفقار سواری که می رسد
شاعر:محبوبه بزم آرا
ای ماه تابان ،بیا و بر قلب های تیره ازگناهمان بتاب !
گل نرگس ، واژه ی انتظار خسته شد از نیامدنت !
و منتظران ، یک به یک رفتند و باز هم نیامدی ؟!
"مولای من"
دمی که بی تو سرآید خدا کند که نیاید...
عصر يک جمعه دلگير،
دلم گفت: بگويم، بنويسم
که چرا عشق به انسان نرسيدست،
چرا آب به انسان نرسيدست،
و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پايان نرسيدست
بگو حافظ دلخسته ز شيراز بيايد،
بنويسد که هنوزم که هنوز است،
چرا يوسف گمگشته به کنعان نرسيدست و
چرا کلبه احزان به گلستان نرسيدست

سحر از دامن نرجس، برآمد نوگلي زيبا  
گلي کز بوي دلجويش، جهان پير شد برنا 
زهي سروي که الطافش، فکنده سايه بر عالم  
زهي صبحي که انفاسش، دميده روح در اعضا
سپيده دم ز درياي کرم برخواست امواجي  
که عالم غرق رحمت شد، از آن مواج روح افزا
به صبح نيمه شعبان تجلّي کرد خورشيدي  
که از نور جبينش شد، منوّر ديده زهرا
چه مولودي که همتايش نديده ديده گردون  
چه فرزندي که مانندش، نزاده مادر دنيا
به صولت تالي حيدر، به صورت شبه پيغمبر  
به سيرت مظهر داور، وليّ والي والا
قدم در عرصه عالم، نهاده پاک فرزندش  
که چِشم آفرينش شد، ز نورش روشن و بينا
به پاس مقدم او شد، مزيّن عالم پائين  
ز نور طلعت او شد، منوّر عالم بالا
چو گيرد پرچم (انّا فتحنا)، در کف قدرت  
لواي نصرت افرازد، بر اين نُه گنبد خضراء
شها چشم انتظاران را، ز هجران جان به لب آمد  
بتاب اي کوکب رحمت، بر افکن پرده از سيما
تو گر عارض بر افروزي، جهان شود روشن  
تو گر قامت برافرازي، قيامت ها شود برپا
تو گر لشگر برانگيزي، سپاه کفر بُگريزد  
تو گر از جاي برخيزي، نشيند فتنه و غوغا
بيا اي کشتي رحمت، که دريا گشت طوفاني  
چو کشتيبان توئي، ما را چه غم از جنبش دريا
خوش آن روزي که برخيزد، ز کعبه بانگ جاء الحقّ  
خوش آن روزي که برگيرد، حجاب از چهره زيبا 
شاعر:مرحوم دکتر قاسم رسا

 
  

| 
 | 

 
  


 
سخنانی گوهربار از حضرت امام علی (ع):


این جمعه هم گذشت تو اما نیامدی
خورشید خانواده ی زهرا نیامدی
از جاده ی همیشه چشم انتظارها
ای آخرین مسافر دنیا نیامدی
صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم
آمد غروب، رفت و تو آقا نیامدی
از ناز چشمهای تو اصلا بعید نیست
شاید که آمدی گذر ما نیامدی
امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم
آقای من اگر زد و فردا نیامدی
غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم
تا روبرویمان نشدی تا نیامدی
یابن الحسن بیای قنوتم وظیفه است
دیگر به ما چه آمده ای یا نیامدی

شاعر: علی اکبر لطیفیان

جمعه است و دلم تاب ندارد
دل تاب نبود رخ مهتاب ندارد
تا وعده ی دیدار صباحی نماندست
آدینه سراسر غزل ندبه آقاست
جاریست به سوی خلق سیل برکات شدموسم آمرزش و کسب درجات
بفرست به قدر عشق خود ای عاشق بر مقدم صادق(ع) ومحمد(ص) صلوات

مکه منتظر کسیست تا پرده از روی جهل بردارد...
و واژه های پلاسیده ی جهل به فراموشی سپرده شوند.
مهدی(ص) می آید تا زمین از خدا، از مهربانی خالی نباشد و خدا از تبار نور، ستاره هایش را یکی یکی در آسمان می چیند تا نبض
زندگی از گام هایشان جاری باشد.
هم اکنون از ربیع بر گونه های روزگار گل انداخته.....
و تمام ثانیه های این بهار نخست، ما چشم هایمان را به نور تو بسته ایم.
مکه این بار منتظر کسیست که پرده از روی بت های جاهلیت مدرن بردارد.
مهدی(عج) می آید تا زمین از حجت خدا خالی نماند.
در شب بهار صلوات لب هایت را معطر کن با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

گنبدنشین قلب توام از قدیم ها
کی می رسی به داد دل یا کریم ها؟
دیوار صوتی دل ما را شکسته اند
باید شکسته تر نشود این حریم ها
آخر نبوده ای که ببینی چه می کنند
با بادبادک دل تنگم، نسیم ها
هُل داده دست تو همه هستی ام، ببین
پا را فرا نهاده ام از این گلیم ها
راضی مشو به شهر دکل های ارتباط
گنجشک دل قدم بزند روی سیم ها
ما آسمان بودنمان فرق می کند
با ما نمی پرند اگر یاکریم ها
منّت خدای عزوجل را که این چنین
گنبدنشین قلب توام از قدیم ها
سروده ای از مقام معظم رهبری در باره مهدی موعود (عج)
| 
 | ||||||||
((راز دل))
سر خوش ز سبوی غم پنهانی خویشم چون زلف تو سر گرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش چون آینه خو کرده حیرانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی عمری است پشیمان ز پشیمانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی من محرم راز دل طوفانی خویشم
ازشوق شکر خند لبش جان نسپردم شرمنده جانان ز گرانجانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند « امین » بسته دنیا نیم اما دل بسته یاران خراسانی خویشم

 برای مشاهده ویژه نامه مبعث  به ادامه مطلب رجوع کنید. ناطق مهدویت و انتظار وبلاگ منتظران امام مهدی
 برای مشاهده ویژه نامه مبعث  به ادامه مطلب رجوع کنید. ناطق مهدویت و انتظار وبلاگ منتظران امام مهدی